امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جیگرتو بخورم

بیا بازی کنیم(دندانا فشرده دهن چفت دست ...شیر)

سلام دنیای من زود داری بزرگ میشی ، دیروز رفته بودیم خونه بابا احمد موقع برگشتن میخواستی فاطمه رو سر باز نشون بابا بدی ،اینقدر خندیدیم که اشک از چشم را افتاد . ولی خیلی عصبانی بودی که وقتی میخواستیم برگردیم تو ماشین گفتی:اینقدر میخوام نباشم. اخه چرا ؟ دفعه اخرت باشه یه همچین حرفی میزنی. امشب قراره ببرمت مهمونی(مصلایی) ،پی پی هم نکردی... بیا باژی کنیم یادته؟الکی عادتت شده وقتی من میخوابم میای و .... دیشب هم که دوماد شده بودی فاطمه هم عروس.نمیدونی چجوری می رقصیدی؟ اگه من تو رو نداشتم ،اگه من تو رو نداشتم ،تا حالا مرده بودم  ...
14 آذر 1392

سلام دوباره اومدم..

سلام گلم قشنگم ببخشید که این بار نتونستم وبلاگتو اپ کنم.جبران میکنم موش موشی.  باور کن بدلیل جابجایی و این چیزا تو این  سال نتونستم برات بنویسم. هر شب باید سرمو بزارم روی سینت تا صدای قلبتو بشنوم و اروم بگیرم.. فرشته من الان ماه محرمه، دیگه خیلی بزرگ شدی تقریبا 3سالو نیمه هستی. خیلی حرفا رو می فهمی خیلی سیوالا می پرسی؟ تو از اون بچه هایی نبودی که کلمات رو اشتباه میگن اما چند تا کلمه یادمه مثل:  هوپایما ، مریدmorid(مردن) ،اخمخ(احمق).. دیگه یادم نمیاد دیشب هم برای 2 بار ابیاری داشتی که تا الان داشتیم تخت و لباس میشستیم. باور کن گلم بهترین هدیه ای که تو زندگیم از خدا گرفتم تو هستی. نقاشی ها...
14 آذر 1392

هدیه

ال ابولیییییییی پلونش کوووووووووو     <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> <<<>>> ...
1 دی 1391

جیگرتو بکوجم..

سلام جیگر؟ امشب جاتون خالی لازانیا خونه مامان پختم..امیرخسن از خواب تازه بلند شده بود که میخواست گریه کنه که تا گفتیم پیتزا داریم... با خوشحالی گفت سلام پیتزا... سر سفره غذا که دیگه نمی فهمید چی میخوره؟ منم بشقاب سیب زمینی ها رو گذاشتم کنار رضا که نزدیک دستش باشه، که معرکه شد که شما ها سیب زمینی می خورید نه من(مامانم) واقعا تکنولوژی روز الهی من فدای لبت شم امروز که دیگه خودتو هلاک این اباتیتی ا کردی از صبح تا حالا داری خراب میکنی میسازی بابا ایول   ...
1 دی 1391

....دستشویی

سسسلام جغل امروز با کلی مشقت و گریه و داد و بیداد...بالاخره @ کردی.از دست تو،اخه یکی نیست بهت بگه @ نگه داشتن داره؟ راستی امروزرضا رفته دانشگاه ،زنگ زدم...گفت امیمی چطوره؟گفتم:ساعت 6ونیم پا شده الانم تو خماره... وقتی تلفن و قطع کردم امیمی گفت:کی تو کمده.... خلاصه من با این جغل بچه حسابی سرم گرمه، حالا کی حال داره بهمن بره سر کلاس....(خودم کردم که....) الانم خوابی،بمیرم لقمه غذا تو دهنت خواب بودی؟ اخه مجبوری.. هی به من میگی بریم اون دیتی خونه دمست دارم از صمیم قلب   ...
20 آذر 1391

نکن دیگه

های سلمممممممم من عاشق نکن دیگتم... فدات شم. بمیرم فکرش کن با ابرئ های کشیده و لب غنچه شده و صدای کلفت بگی:نکن دیگه ...
17 آذر 1391

قصه میگه

 جوجوی من امروز که 8 اذر باشه تو برا مامان قصه تعریف کردی یه خرس بود میره رو کوه....قصه اقا گاوه.... امروز که دیگه نوحه میگفتی جوجوی من:بزن بر سین  بزن با سر....زنجیرتم مگس کش با پیچ گوتی بود. دیروز رفتیم از نانک برات شیرینی بگیریم .اینقدربا مرده حرف زدی که یه شیرینی بهت داد که بر گلوت در که.    از این بل بلو. اونالو نده .مامان نمیخوله .در یخچالو باز کن  .  من پول بهش بدم.... ی ا مثلا همین امروز رفتی با بابا نون سنگک بگیری فکر کن ساعت 8 .اینقدراونجا حرف زدی که شاطر بهت گفنه:وایسا صبر کن حالا پسات نی. مثلا تنور مثلث ،ارد از کجا ابولده  پولشو بدم  اینق...
15 آذر 1391

پلنگ صورتی

  سللللللللللللللللللللللللللللام جغل مامان خوبی؟خوشی؟سلامتی؟بچه ها خوبن؟............... امروز یه روزه یه روزه تازه روزی که تو رفتی مهد پلنگ صورتی... اره قربونت برم اینقده بازی کردی که از خستگی به بابا میگفتی منو بمال؟ راستی به زنگوله گردن ببعی میگی:گوساله... ایقدرشیطونی کردی که یه مامانا به من گفت :ماشا... نرژی ش زیاده همه رو می زنه؟ چی بگم به خدا الانم که اینجام  رضا داره برات کتاب میخونه؟ بووووووووس    بوووووووس     ...
15 آذر 1391