امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جیگرتو بخورم

دنیای من

سلام.... من فدات بشم..اینقدر بامزه شدی که میخوام گاز گازت کنم.. چند وقت پیشا من به مامان مریم زنگ زدم..خلاصه مامان مریم چند تا کلمه خصوصی پشت تلفن به من گفت. بعد از اینکه مامان مریم قطع کرد...زود پریدی از اتاقت یه کیو اسباب بازی ساختی و اوردی رو گلوم گذاشتی...  هی داد میزدی و میگفتی که اون حرفی که زدید و گفتید امیرحسین نفهمه چی بود؟ منم خنده...خنده... اینقدر بزرگ شدی که وقتی راه میری به خودم میگم..عجب...ادم شده.. تازه امسال میخوای بری پیش دبستانی.! اصلا باورم نمیشه که فنچ من بره مدرسه..اگه بدونی چقدر دوست دارم..       ...
10 ارديبهشت 1394

چند عکس

  اختراع وسیله ای برای جمع کردن اشغال..با استفاده از پلاستیک و نخ و انبر بازی با کارتن اب تصفیه اختراع گرامافون   ...
13 بهمن 1393

میکشه.نمیکشه...

سلام عشقممممممممممممممممممم برا سومین بار مینویسم.... اخه همش پاک میشه.. 27 دی 93 رفتیم ده .بابا احمد و هانی چون مریض بودن . ده نبودن. بعدا به اصرار علی ده وایسادیم . و دو روز بعدی تو سرما خوردی. صبح روز بعدش اومدی بالا سرم و گفتی:یکیش میکشه یکیش نمیکشه... بعد ما این موضوع رو به همه میگفتیم که تو گفتی:خوبه ما یه چیزی گفتیم که اینا به هم بگن............
1 بهمن 1393

بازی با ریحانه

 سلام شنگول خان دیشب ریحانه و علی و مهدیه با اقای ملکی اومدن خونه ما. از صبح که فهمیدی اینقدر خوشحالی کردی و نقشه برا بازی کردن ریختی که نگو. وقتی اومدن تو اسانسور به اونا گفتی کهجمع تر وایسید اینجا که جا یه نفر نی.... تو خونه.... وای از ساعت 8 که ریحانه اومد تا ساعت 12 اونقدر بازی کردی که وقتی رفتن بدون دردسر خوابیدی. سر سفره... اینقدر درس اخلاق به ریحانه و بقیه دادی که...سر سفره حرف نزن..با قاشقی که تو ماسته ماست بریز..رو زمین نربز.... بعد از اینکه رفتن منم کلی........... ...
25 دی 1393

پسر من دیگه قهر میکنههههه. خاطره تهران...

سلام بد اخلاق  خوبی؟ برا اولین سالگرد دایی رفتیم تهرون. صبح ساعت 6 راه افتادیم . از ساعت 6 تا 1 شب بیدار بودی.... خلاصه بعد از مراسم رفتیم خونه محبوب. عجب شیطونی شدی؟ شب هم با محبوبو هانیو... همه رفتیم خونه حمید.. وای اون شب اینقدر بازی کردیو بازی کردی که با گریه اومدیم خونه روز بعد اقا رضا اتفاقی تصمیم گرفت برای مریم تولد بگیره... اتفاقی علی و مهدیه و ریحانه هم اومدن اونجا.موقع بریدن کیک به شما برخورد که من ببرم....موقع خوردنم شما قهر کردی که من بیشتر باید بخورم... خلاصه بشقاب شما پر شده بود از کیک خودتو منو محمد... ...
23 دی 1393

چه بازیییییی

سلام عروسکم. خوبی... وای بعد از مدت ها  دوباره میخوام برات بنویسم.به این فکر افتادم  که اگه جیگرم بزرگ شه من این وبلاگو هدیه بهش میدم.... اینقدر بزرگ شدی که برا خودت فلوت میزنی.  اینقدر بزرگ شدی که برا ما هم تصمیم میگیری.   اینقدر بزرگ شدی که ریاضی کلاس اولو همشو حل میکی. اما از علوم بدت میاد. امشبم بعد از کلاست رفتیم پیتزا کاکتوس . اونقدر خوردی که الان داری میترکی...  تو گل من . عشق من. جون من. ....   
9 دی 1393

سوال پژوهشکر

استاد سلام خاطرات شما نقل از من:   یه شب داشتی می خوابیدی یه دفعه سوال کردی:مامان ادم تو انگشتامه که تکون می خوره؟ بعد گفتی:چرا وقتی ماشین میره ماه باهاش میاد؟ حالا اینارو داشته باشید تا بعدی  
7 ارديبهشت 1393

گیر افتادن پشت در

سلاممممممممممممم ممممممممممموش امروز کاکتوسارو برده بودم پشت بام که افتاب بخورند. بعد رفتم بیارمشون بهتم گفتم که من زود میام درو از روم باز کن... من رفتم موقع برگشتن دیدم تو تو راه پله ای داری میای پیشم... بهت گفتم پس کلید کو؟ بعد فهمیدم که اقا درو بستی و اومدی ؟   اخه من اون موقع چی بهت میگفتم خوب بود؟ بعداز یک ساعت نشستن پشت در و انتظار برای امدن اقای شاکری بزرگ ، ... با همون شلوارک و دمپایی و چادر.. اومدم بیرون و در یه خونه رو زدم که به بابا زنگ بزنم بیاد؟ بابا رفته بود پارک که درس بخونه. بعد از چند دقیقه اومد و کلی همه خندیدیم.. وروجکییی. موشییی. ...
7 ارديبهشت 1393

کارهای بامزه نمکدون

سلام جوجه. خوبی خوشی سلامتی. چند وقتیه تو دهنم افتاده: امیرحسین(اقا اتدی) چی کرده همرو دیوونه کرده منو ویرونه کرده . . امروز ازمن میپرسیدی که میدونی ارزوم چیه:اینکه ماشین بگیرم همرو سوار کنم،بنا بشم(بنا سلام)،موبایل یخرم...تو  هم همه اینا رو ببینی. میدونم اگه بزرگ شی دلم برا این روزات تنگ میشه.اما دعا میکنم همیشه سالم و شاد و سرحال و خوشبخت باشی. تازه یه کار جدیدم بلد شدی: ادامس میخوری به دیوارا میچسبونی،بعدش منو میبری پای صحنه جرم که شیطون این کارو کرده؟... امروز ظهر جاتون خالی کباب گرفتیم، نمیدونی چه ذوقی کرده بودی  فکر کنم سه تا سیخ کباب و که خوردی(نوش جان)رو قاشقت سه تا تیکه بزرگ کباب میذاشتی و  ...
3 دی 1392