امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جیگرتو بخورم

امیرحسین بی دندون... رفته کلاس فوتسال

امیرحسین بی دندون ،رفته سراغ قندون.. جیگرتو بخورم، کم کم داره دندونات می افتن و من هر روز دارم عکس دندونانو میگیرم ، 24 تیر 95 فدای اون چشگار خوشگلت بشم ، امروز 20تیر 95،اولین جلسه کلاس فوتسال بود ،دیشب رفته بودیم کفش و جوراب خریدیم . چقدر خوشحال بودی و الکی دنبال توپ می دویدی بدون اینکه ضربه ای به تو بزنی ..الهی من فدات شم .. خیلی دوست دارم ..   بعد از کلاس فوتسال ...
20 تير 1395

جشن فارغ التحصیلی پیش دبستانی

فدای اون کلاهت بشم... انشا... کلاه فارغ التحصیلی دانشگاه ... دوست دارم تا بتونی درس بخونی ... 3/ 3/ 95 رفتیم مدرسه ملاصدرا شعبه دو.. تازه گروه سرودم داشتید و تو هم جزء اونا بودی . اما متاسفانه خیلی خوشحال نبودی چون سرماخورده بودی و تب داشتی ، عصرم رفتیم میلاد آمپول زدیم ، ولی در کل خوب بود ... فدای اون خندت بشم... خیلی دوست دارم ..   غار چال نخجیر چند روز پیشا برای تفریح  تصمیم گرفتیم بریم نراق ، خلاصه از غار سر در آوردیم .  بعد از اون برای ناهار رفتیم یه جایی پیدا کردیم ، که اونجا بتونی بازی کنی .  به لاکاچو میگفتی : لانچیکو  ولی خودمونیمو    اینقدر حرف زدی تو ...
5 خرداد 1395

تنها شدیم

سلامی گرم به گل باغچه امیدم.. مامانی کجایی !دلم برات تنگ شده .  اخه امروز با علی رفتی ده و ما رو تهنا گذاشتی !»!:: دلمون پوسید و تموم شد ..خیلی سخته برام ... همش فکر تو رو میکنم ..خدایا چه نعمتی بهم دادی !!!  واقعا دستت درد نکنه ..مامانی فرشته ای !! قدر خودتو بدون          ...
23 ارديبهشت 1395

دوچرخه

سلام فنچ من!  بالاخره بعد از چند سال که این دوچرخه بیچاره تو تراس افتاب میخورد٬هفته پیش به کمک یه پسر یاد گرفتی !!!  کلی ذوق کرده بودی !!! به من میگفتی که فیلم بگیر تا نشون بقیه بدیم. خلاصه از اون روز به بعد هر موقع( هر م) از مدرسه می اومدی میگفتی بریم بیرون بازی کنم . تا ساعت ۸ و ۹ بیرون بودیم .  جیگر مامان خیلی دوست دارم .. سعی کن همیشه موفق بشی و هیچ وقت نا امید نشی . جیگرم همیشه بخند ... ...
21 ارديبهشت 1395

قم

سلام قشنگم.. ا لان پیشم وایسادی پیشم و خاطره میگی( بضو گرفتم و رفتم جیش کردم . و یه بجپچه تو دستشویی بدون شلوار بود و جیشش با جا پیپیش پیدا بود..) خلاصه با مامان مریم و بابا احمد رفتیم. ولی برگشتنه رفتیم کوه خضر ، بازار بود. و به اصرار بابا من برات یه دونه اسباب بازی گرفتم (چب مسطتیل) البته تو تفنگ می خواستی که همش شکسته بود ..  اومدیم تو ماشین و دهن مبارک رو باز کردی که من هم اینو می خوام هم تفنگ و     نق نق کردی...تا 20 دقیقه گریه کردی ... وقتی اومدیم با اصرار تو و بر خلاف میل مامان مریم اونا رو اوردی بالا و همه خسته بودیم   بعد تو با بابا رفتی امپول بزن...
4 بهمن 1394

بدون عنوان

سلام فرشته کوچولوی من چند تا عکس می زارم که یاد اور خاطرات خوبه دوشنبه 30 اذر-یلدا - مدرسه  دیدن فیلم امپراتور روم - سینما - یاد اور خیار لتحر نمایش بیمارستان و سرم بازی - بعد از مرخص شدن من  جشن تولد جنابعالی - مدرسه- کادو هم یه ماشین چوبی و یک سازه  فرستادن نقاشی های مختلف به بیمارستان  نقاشی اقای اختاپوس دیدن از نمایشگاه در نوش اباد- خیلی برات جالب بود- کلی ذوق کرده بودی؟ شب یلدا94 - خونه مامان مریم  ...
5 دی 1394

نفس کشیدنم بخاطر توء

سلام عشقم!! سلام امیدم! سلام روحم! سلام وجودم! سلام نفسم! . . . باور کن اینقدر دوست دارم که وقتی می خوابی از نگاه کردن به صورت کوچولوت سیر نمیشم.. خیلی دوست دارم٬واقعا بهت افتخار میکنم!!!واقعا به خاطر داشتن چنین پسری به خودم می بالم و از خدا تشکر میکنم.. .الان پیشم خوابیدی٬ صدای نفست بهم انرژی میده٬ بهترین هدیه ای که خدا بهم داده تو بودی گلم!خیلی دوست دارم!امروز منو مسخره میکردی (یه ذره لوس میکردی)من می خواستم جلو خنده خودم رو بگیرم ولی تو یه دفعه گفتی ابروهات دان میخندن....خیلی گلی ٬دوست دارم 
27 آذر 1394

13 ابان 94

سلام. جوجوی من.. خوبی عسلم، نزدیک 13 ابان میشیم. تو تازه فهمیدی که حسین فهمیده کی بوده و جیکار کرده... برا همین چند تا نقاشی از ان صحنه کشیدی و به خاطرش از مدیر مدرسه چک گرفتی... بعد از اون روز رفتیم خونه مامان مریم و تو با کمک فاطمه می خواستی ادای حسین فهمیده رو نشون بدی: مثلا تو حسین بودی و فاطمه تانک.. خیلی با حال اجرا میکردی    مخصوصا وقتی ضامن نارنجکو میکشیدی. بعدا هم با کلی گریه از خونشون اومدیم بیرون   این موضوع گذشت تا اینکه یه روز جمعه 15 ابان رفیتیم اقا علی عباس و حسین اباد و ابوزید اباد .. که تو مسیر حسین اباد یه تانک واقعی دیدیم... کلی ذو...
19 آبان 1394