قصه میگه
جوجوی من
امروز که 8 اذر باشه تو برا مامان قصه تعریف کردی
یه خرس بود میره رو کوه....قصه اقا گاوه....
امروز که دیگه نوحه میگفتی جوجوی من:بزن بر سین بزن با سر....زنجیرتم مگس کش با پیچ گوتی بود.
دیروز رفتیم از نانک برات شیرینی بگیریم .اینقدربا مرده حرف زدی که یه شیرینی بهت داد که بر گلوت در که.
از این بل بلو. اونالو نده .مامان نمیخوله .در یخچالو باز کن . من پول بهش بدم....
یا مثلا همین امروز رفتی با بابا نون سنگک بگیری فکر کن ساعت 8 .اینقدراونجا حرف زدی که شاطر بهت گفنه:وایسا صبر کن حالا پسات نی.
مثلا تنور مثلث ،ارد از کجا ابولده پولشو بدم
اینقدرحرف زدی که دو نفر زودتر نون بهتون داده.
خلاصه خیلی باهوشییییی
اینو یادت باشه که من خیلی دوست دارممممم عاشقتممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی