امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

جیگرتو بخورم

ارایشگاه

سلام امروز روز همه باباهای مهربونه.انشا...همیشه شاد و سلامت باشن. الان اقا گگه(گرگه) برا امیتین جادده اورده. چون تو دتوتی جیش کرده .به قول رضا(نندقر بشه دتوتی کو اورمی اخوسه).  اما خیلی ما رو خسه کرده،یه روز که اینقدر شستیم و سابیدیم که مردیم،تازه رفتیم شورت اموزشی گرفتیم،خدا پدر مخترع اینا رو بیامرزه...خیلی به ما کمک کرد؟ نمیدونم اخرش نتیجه داره یا ندوله.... خلاصه امیتین همه کاری میکنه لباس پهن میکنه گیرو میزنه ،نمک میکنه.... منم لپشو بوچ میکنم اونم بهم میگه:اون دیتی  بوچ (اون یکی رو بوس کن)          حالا امروز تو خواب موهاشو کوتاه کردم...
19 خرداد 1391

کره و مربا

    امروز امیتین صبحانه  نون و کره و مربا  بهش دادم. در حال خوردن ازش پرسیدم چی می خوری،گفت: نون و کره و مدلث یعنی مثلث دیروز داشتم بهش اب هندونه میدادم،تو لیوان ریختم به خودش دادم،یواشکی می خواست دستشو ببره تو لیوان که فهمیدم،یه دفعه ای پشتش به من بود  دستشو به طرف من کرد و گفت: ن او(نیا) بوسسسسسسسسسس ...
9 خرداد 1391

2 کلمه ای گفتن امیر حسین

سلام .دیروز و امروز امیرحسین داره دو کلمه ای حرف میزنه .الهی فداش بشم.. مثلا: پاتو بلیم دیلو بلدال (شیر و بردار) نگوشی بکیش (نقاشی بکش)  طابولیتی (طالبی)                                            ...کم کم اضافه میکنم ،منتظر باشید ...
6 خرداد 1391

مسابقه نی نی شکلک

سلام دوستای گلم امیر حسین جیگر تو مسابقه نی نی و شکلک شرکت کرده  اگه برین بهش رای بدین ممنون میشم http://noruz1391.niniweblog.com/post811.php ...
5 خرداد 1391

بیوگرافی امیر حسین به روایت تصویر

                 سلام امروز  می خواستیم امیر حسین رو از مای بیبی بگیریم بعد از تلاش فراوان، اخرش نتد.... کار خرابی کرد و روی فرش... فکر کنم حالا زود باشه راستی امروز به من میگفت:قولیش بلیش(چایی رو تو قوری بریز)                            برای دیدن عکس ها بفرمایید ادامه مطلب....                       &nb...
4 خرداد 1391

مسافرت پر ماجرای امیتین

سلام الان من و امیمی مسافرت هستیم ،الان امیمی داره سی دی خاله سوسکه رو می بینه . با هواپیما اومدیم تهرون،اینقدر دست و پای مارو له کرد که مثل گوشت کوبیده شده بودیم،ب به که اوردن که دیدگه اصلا نمی فهمید. به جای اینکه بولونو نگاه کنه به ممر و پنجره ور می رفت. خلاصه اومدیم خونه علی،امیتین پارسال تا حالا پارک تو یادش بود با این همه خستگی من اونو بردم پارک. فردا صبح  رضا رفت بولون که محبوبه اومد اون روز تا ساعت 11 شب نخوابید. فردا صبح با اقا رضا و محبوبه با ماپین ممد رفتیم بوستان گفتگو که گل ببینیم. بعدش از اونجا رفتیم لشکرک،که نهار مهمون اقا رضا شدیم بعد اومدیم خونه مبوبه!تو راه برگشت به خونه علی تو راه خوابش برد...
2 خرداد 1391

ترک کردن لیل امیتین؟

سلام  امیمی بدون اینکه حتی یه ذره فشار بهش بیاد تونست این مرحله رو با موفقیت بگذرونه، و تونست موفق به ترکه لیل بشه، واقعا خدا بچه فهمیده ای به من داده؟ مرسی راستی دیروز در کابینت و باز  کرد و شیشه ابلیمو رو اورد بیرون و هی اصرار می کرد براش تو لیوان بریزم بخوره، وقتی خورد گفت تچ(ترش) بعدا که فکر کردم فهمیدم که لیمولین(لیموشیرین) می خواد؟ دیگه عصر با هم رفتیم به زور گیر اوردیم نمی دونی با چه ولعی می خورد که ادم دلش می خواست بمیرم براش مصاحبه رضا 5 شنبه س ،ارشد ازاد منم تهرانه، پس انشالله ٤ شنبه میریم ب امید خدا     بوچ بوچ بوچ ...
17 ارديبهشت 1391

دیدنی...

سلام کل هفته مهمون داشتیم.٥شنبه هم اقای پور رضایی با اقای یوسفی قرار شد نهار بیان خونه ما. خلاصه...ساعت ١١ اومدن،کیمیا دختر مریم چهار دست و پا می رفت. امیرحسین فکر میکرد اسباب بازیه.اصلا محلش نمی ذاشت.تا اینکه بعد از نهار امیتین یه وقت پیدا کرد که با کیمیا تنها شد.از فرصت استفاده کرد و سوارش شد بعد به هوای سیم  پیرهنشو گرفت ،خلاصه من که این ص حنه رو دیدم شل شدم گفتم الان کیمیا یه .... بعد از ظهر هم رفتیم سد شهدا. از بس پپه بود زود اومدیم. رفتیم خونه زینب که مریم اینا وسایلشونو جمع کنن بیان خونه ما که زینب به خودش پرید که باید بیاین تو .بعد از نیم ساعت بحث رفتیم تو. هندونه خوردن امیتین لم دادن امیتین ...
15 ارديبهشت 1391

هندونه...

دیشب خونه اقای یوسفی رفته بودیم،اتفاقا ندا هم اومدن. امیمی همه موزا  رو باج کرد، آلوچه ها رو گاز می زد میداد به شوهر ندی، باتیل از کشوی میز تلویزیون می اورد،هندونه که اومد که دیگه نمی فهمید،... اخر مهمونی که خسته شد کیلود ماپین و گرفت و هی داد میزد میگفت: بولون  بولون ... بالاخره بلند شدیم بیایم بولون که اقا دستور هندونه داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خاله هم براش تو پلاستیک گذاشت که اونه بوکوله (خونه بخوره) ابرومون رفت. خلاصه کلی خجالت کشیدیم. حالا تا می اومدیم بولون از روی پلاستیک گاز میزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
8 ارديبهشت 1391